در این مطلب نقد خامی بر فیلم ورود (Arrival) مطالعه خواهید کرد. این یادداشت فاقد قواعد نگارشی و ادبی است و از این بابت، نقد و یادداشتی خام است.
یک سرکاریِ عجیب و غریب
واقعیت این است که با انتظار بالا و دید مثبتی سراغ فیلمِ Arrival رفتم. بعد از گندی که بینستارهای نولان زد، دلم رو حسابی صابون زده بودم که با یک فیلم جمع و جور و سادهتر ولی بهتر و عمیقتری طرفم اما ...
فیلم سرار کدها و آدرسهای عجیب و غریب در قالب دیالوگ هست، درست مانند یک کلاس درس که قراره مفاهیم و مباحثِ حول زبان رو برای مخاطب تشریح کنه، اما بدبختانه اینکه این مباحث فقط در فیلم گفته میشه ولی ابدا نه حس میشه و نه دیده. درست مانند بینستارهای که مفاهیم علمی دستمایه قرار داده میشه ولی فقط در حد دیالوگ باقی میمونه، اینجا هم مدام روی زبان و تاثیر زبان بر تفکر انسان، تنها «حرف زده میشه» ولی ابدا چیزی در فیلم دیده نمیشه. فقدان ایدههای تصویری و حسی، چیزی هست که فیلم ورود رو تبدیل به یک فیلم با مضمونی پر ولی سینمایِ توخالی تبدیل میکنه. حداکثر چیزی که ما در فیلم تحت عنوان «تصویر» میبینیم، اشکال دوار و خط و خشدارِ زبان فضاییهاست و نه چیزی بیشتر. این زبانِ فضاییهاست، دایرهای شکل است پس مفهوم زمان هم به شکل دوار باید توسط مخاطب فرض بشه! همین! ایدهای بیشتر از این از باب تصویرسازی در فیلم دیده نمیشه. در حقیقت ایده بسیار بزرگ ولی محتوای سینمایی بسیار ناچیز هست.
از طرفی این موضوع در مورد مفهوم کلی فیلم هم صدق میکنه. فیلم ورود ادعا میکنه که زبان وسیلهای جدی برای اتحاد انسانهاست ولی آیا درون فیلم این زبان هست انسانها رو متحد میکنه؟ یا قدرت ماورایی و از ناکجاآباد آمدهیِ دکتر لوییز؟ قطعا موردِ دوم. ایدهی فیلم جذاب هست و میتونست تبدیل به محتوایی بشه که آرام آرام و پیوسته تبدیل به مفهومی بزرگ و در حد و اندازهی ادعای فیلم بشه. زبان میتونست ابتدا بر شخصیتها تاثیر بذاره، همبستگی در ابتدا باید با همزبانی پیش میرفت و سپس همفکری. همفکری ابتدا باید با همحسی در فیلم پیش میرفت و سپس بحثهای گندهتری در فیلم مطرح میشد. آیا در فیلم چیزی تحت عنوان همزبانی و همحسی دیده میشه؟ خیر. امی آدامز در لحظات پایانی یادش میفته که میتونه آینده رو ببینه و از این طریق، دنیا رو از یک مناقشهی جهانی نجات میده و سپس ما هم باید فرض کنیم در آینده همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشه در حالی که به جای این همه پرداختهای بزرگ و ماکسیمالی، اگر پرداخت به شکلی مینیمالتر بر شخصیتهای درون فیلم اتفاق میافتاد شاید فیلم به مراتب تاثیرگذارتر میشد.
نگاه پروپاگاندایی فیلم هم در نوع خودش جالبه! روسیه، چین، پاکستان و ... کشورهایی هستند که بیدلیل قصد جنگ با فضاییها رو دارن و در این میان تنها آمریکا با قصدی صلحطلبانه هست که برای برقراری ارتباط با فضاییها تلاش میکنه. پس باید نتیجه بگیریم که آمریکا زبانی صلحطلبانه و بقیه کشورهایِ نام برده زبانی خشن رو در پیش میگیرن؟! جدا؟ این نگاهِ عقبافتاده و کهنهی از بالا به پایینِ آمریکایی شاید در فیلمهای بسیار قدیمیتر هالیوودی کار میکرد ولی برای یک فیلم 2016 لکهی ننگی بیش نیست. فیلمساز تصور میکنه که این کشورها فقط حمله و تخریب میکنن چون روسیه و چین هستند، چون روسیه و چین هستند پس نیازی هم به دلیل ندارند! این چه نگاهِ پیش و پا افتادهایه؟ طیف آمریکاییهای مثلا خرابکار در فیلم هم واقعا چیزی شبیه به شوخیه! چندتا سرباز آمریکایی یک پیام ویدویی میبینند و تصمیم به انهدام سفینه میگیرند! یعنی چی؟ یعنی این سربازها انقدر خنگولن که با یک پیامِ خرابکارانه و چند تشر به این راحتی تحریک میشن؟ بقیهی ارتش آمریکا هم اونقدر خنگولتره که متوجه این خرابکاری نمیشه؟ فیلم هم با کشور خودش و هم با کشورهای رقیب، به شدت غیرجدی و فانتزی برخورد کرده. این رو حتی در نقشهای درون فیلم هم میشه دید.
نقشهای درون فیلم واقعا ماقبل تیپ هستند و حتی بازیِ بسیار متوسط بازیگران دردی از این مشکل دوا نمیکنه. یک زبان شناسِ زن داریم (که میتونست مرد هم باشه و فرقی به حال فیلم نکنه) که تا انتها هم مشخص نمیشه دلیل انتخابش برای این ماموریت چیه. جز توضیحات روی تخته و ور رفتنِ بیخود با اشکال دوار، چیزی تحت عنوان یک زبانشناسِ «خاص و منحصر به فرد» از نقش ایمی آدامز دیده نمیشه. زبانشناسهای زیادی در دنیا وجود دارند، چرا این شخص؟ پاسخ این سوال در فیلم مجهوله.
از طرفی یک به اصطلاح فیزیکدانِ نظری هم در فیلم هست ولی ابدا نه تیپ هست و نه شخصیت، به طوری که من هیچ کجای فیلم از این شخص چیزی تحت عنوان «فیزیک» و «نظریه پردازی» ندیدم. این آدم در زمانی که با فضاییها روبهرو میشه، لال و منفعل عمل میکنه. همه چیز و همه کار رو زبان شناسِ فیلم میکنه در حالی که این آدم یک گوشه ایستاده و فقط نظاره میکنه؛ حداکثر کاری هم که ازش برمیاد اینه که چهارتا نقطه رو به هم وصل کنه و نسبت یک دوازدهم رو به دست بیاره! واقعا چرا باید باور کنم چنین آدمی در فیلم با چنین کارهای تیپیکالی، یک فیزیکدان و یک نظریه پردازِ جدی هست؟؟ رئیس اطلاعات آمریکا و سرهنگ ارتش آمریکا هم بماند جای خود، به نظرم باید اصطلاح جدیدی تحت عنوان ماقبل مقوا برای این نقشهای بیخاصیت در فیلمها اختراع کرد! در حقیقت چون فیلم چیزی تحت عنوان شخصیت پردازی نداره، بازیگران هم هرچهقدر زور زده باشن، نمیتونن نقشها رو تبدیل به شخصیتِ جدی بکنن.
فیلم از نقشها و صفاتی که به آدمهاش میده ابدا هیچ استفادهای نمیکنه. تضادی جدی بین یک فیزیکدان و یک زبانشناس میتونست به پیچیش فیلم کمک کنه. تقابلِ «علم» و «زبان» در فیلم حتی در حد مطرح شدن هم میتونست جذاب باشه، شاید اگر زبان به عنوان یک مقولهیِ حسی (دراماتیک) بر علم به عنوان یک مقولهی خشک مکانیکی پیروز میشد، شاید (شاید!) تاثیر مفهوم زبان به عنوان یک عنصر حسی و نجات بخش انسانها، تواناییِ طرح شدن در فیلم رو پیدا میکرد و از این طریق شاید اهمیت زبان به عنوان یک ابزار متحدکنندهی انسانها، بهتر و سینماییتر درک میشد ولی افسوس که فیلم از این همه پتانسیل درست استفاده نمیکنه و در عوض، قدرت دیدن آینده رو صرفا دستآویزی برای ماستمالی کردن انتهای فیلم قرار میده و تمام پتانسیلهای فیلم صرفا از باب موضوع و مضمون به هدر میده.
فیلم شدیدا پز موضوع و مضمونِ خودش رو میده تا سینمای خودش رو. مخاطب مرعوب مضمون فیلم میشه، و نه خودِ فیلم، مشکلی که در بینستارهای به شکلی وخیمتر وحود داشت. فریب ایده رو خوردن آسونه ولی تبدیل یک ایده به یک فیلم سینمایی و تاثیر گذار چطور؟ در این فیلم همچون بینستارهای، هیچ!
«زبان»، «انسان»، «اشکال دوار»، «عشق» و بسیاری دیگه تنها کد و آدرس در فیلم باقی مونده و فقط تشریح میشن، تشریحی خشک و بیحس که ابدا مخاطب رو درگیر نمیکنه. مخاطب بیشتر از اینکه درگیری فیلم باشه، درگیر موضوع و مفاهیمی هست که در حد یک یا چند جمله در فیلم مطرح شده. بازی با آدرس، کد و نشانه اینجا نیز همچون فیلم دشمن کارکرد خاصی نداره. حوصلهی ور رفتن و تفسیر نماد و نشانه هم در من نیست چرا که کار سینما نیست! آیا اون اشکال دوار با اون رنگ و اون جوهر نماد چیزی هستند؟ آیا 12 سفینهی فرود آمده با 12 چیزِ دیگهای در ارتباط هستند؟ نکنه این وسط نماد و نشانههای فراماسونی هم دربیاد؟ خب، تفسیر این خزعبلات هم بهتر هست بذاریم بر عهدهی شبهمنتقدین و نشانهبازهای عزیز تا در سایتهای دیگه صبح تا شب نشسته، نماد از فیلم درآورده و اونها رو تفسیر کنن!
فیلم ورود از بینستارهایِ نولان به مراتب بهتر و سادهتر هست ولی مشکل هردوی این فیلمها این هست که هر دو مخاطب رو تنها با مضمون و موضوع فریب میدن تا یک فیلم پیچیده. ایدهی جذاب فیلم به شکل غیرمنتظرهای هدر شده هست و از این بابت، خودِ فیلم هم هدر شده. موسیقی و کارگردانی تصویری در این فیلم حرف نداره ولی حیفِ این فیلم که از ناحیهی فیلمنامه ضربهی زیادی خورد و به واقع هدر شد. فیلم ورود، واقعا فیلمِ سرکاری و بیخاصیتی هست
اقایون عزیز توی کامنت ها نمونه بارز ایرانی های تازه چشم و گوش باز شدهای هستند که یک دفعه فکر میکنن هرکی از هرکجا ی دنیا هرچی گفت منظورش بین ۸ میلیارد نفر جمعیت کره زمین صاااف با خودشون و دینشونه.
خدای من =))
کاش توهم فهمیدن نمیداشتیم...
باشه تو خوب
وقتی از فیلم هیچی حالیت نشده بهتره تفکراتتو جای دیگه خالی کنی :)
سلام
خیلی متاسف شدم که انقد سطحی فیلم و دیدید
یک بار دیگه ببینید تا متوجه شید چه تاکیدی رو عدد دوازده پروژه مجموع صفر و یک دوازدهم دارن
خیلی تابلوعه واقعا...اتکار کردنش مضحکه
در ضمن کسی اصرار نداره نماد دربیاره از فیلم یا عدد یا تیکه خاصی
اونا اصراااار دارن به شدت حرفشونو با فیلم به دنیا و ما بفهمونن
کاش میفهمیدیم...