یادداشتی بر فصل ششم سریال هوملند (HomeLand)
انقلاب تلویزیونی و حفظِ فاصله

تاکنون آثار سینمایی بسیاری در هالیوود ساخته شدهاند که سیاستهای ضدانسانی آمریکا را درست و دقیق – نه قلابی و ظاهری – هدف گرفتهاند. جذابیت این آثار برای مردم آمریکا هرچه قدر باشد، برای مخاطبان غیر آمریکایی نظیر ما ایرانیها به مراتب بیشتر است. سریال هوملند هم یکی از بازیگرانِ این قائله، در عرصهی تلویزیون است و چه بسا فصل ششم که پیرنگی مرتبط با کشور خودمان یعنی ایران دارد آن را بیشتر در مرکز توجه قرار میدهد.
از همین ابتدا باید تکلیف را مشخص کنم که من، یک اثر را هیچگاه مضمونی و موضوعی نگاه نکردهام، این سریال نیز از این قاعده مستثنی نیست و اینکه یک اثر در مورد ایران باشد یا نباشد، مادامی که توهین نکند قابل تماشا و پیگیری است. سریال هوملند در فصل ششم چون مسائلی را در مورد ایران مطرح میکند، از همین روی عدهای متوهم تصور میکنند که این سریال مصداقی از جنگ نرم علیه کشورمان بوده و تماشای آن اگر حرام نباشد، جایز هم نیست. واقعیت اما این است کسی که مدیوم سینما و تلویزیون را درست درک کرده باشد، هیچگاه اثری را صرفا به دلیل موضوع و مضمونش، ستایش یا تخطئه نمیکند. سریال هوملند با پیرنگی علیه کشور ایران آغاز میشود اما این صرفا بهانهای است برای نشان دادن سیاستهای کثیف آمریکایی که خاورمیانه – و به تبع آن ایران - تنها یکی از قربانیان آن است.
فصل ششم هوملند توهین نمیکند و جنگِ نرم نیست؛ اولا به این دلیل که اگر هم با موضوعی علیه ایران آغاز شده باشد، سریال سعی میکند فاصلهی خود را با سوژهی طرح شده حفظ کند. سریال به ایران و ایرانیها توهین نمیکند، همهی ایرانیها و مسلمانان را با چوبِ تروریست بودن نمیزند، فرق میگذارد بین کسی که مسلمان است و تروریست؛ و کسی که تنها مسلمان است و تروریست نیست. با شخصیت مسلمانی که خلق میکند، نسبت و فاصلهای انسانی، درست و منطقی برقرار میکند، او را وحشی و تک بعدی نشان نمیدهد. نشان میدهد که «سیکو بای» (فرد مسلمان موجود در سریال) اگر چه حضوری کمجان دارد ولی مانند همهی انسانها خانواده دارد، مادر دارد و خواهر، برای گذران زندگی کار میکند. اینها همگی صفاتی هستند که در یک فرد آمریکایی نیز دیده میشود (و در سینما، در شخصیت دیده میشود) و به همین دلیل است که باور دارم، هوملند با حفظِ فاصلهای درست و منطقیِ خود با سوژههایش، تصویری احمقانه و ابلهانه از مسلمانان ساکن آمریکا نشان نمیدهد. در اواسط سریال نیز این پسر تنها قربانیِ توطئههای داخلی آمریکا میشود و هوملند برخلاف بسیاری از آثار هالیوودی – که خالیوودی بیشتر به آنها میخورد – نشان میدهد که اسلامهراسی و مسلمانهراسی تنها یک بازیِ سیاسی است که توسط آمریکا اداره میشود، بماند که این نیز عین واقعیت است.
دوما، سریال شخصیتهایی دارد که فعالانه و کنشگر، با مسائل خاورمیانهای و سوژهها نسبت و فاصلهای درست دارند. «ساول» که خود یهودی است ولی مخالف سیاستهای اسرائیل است و حضور خواهرش در مناطق اشغالی را برنمیتابد، برای صلح میان ایران و آمریکا تلاش میکند و جنگ و درگیری آخرین گزینه برای اوست. هوملند در این خرده پیرنگ برخلاف تصورات دوستانِ متوهم، نه تنها ایران را نمیزند بلکه اسرائیل را هدف میگیرد. تا اواسط سریال مشخص میشود که کرم نه از آمریکا و نه از ایران، بلکه از اسرائیلِ کوفتی است! بماند که این نیز، عین واقعیت است.
هوملند دست روی مسائلی میگذارد که هالیوود بارها این کار را کرده است ولی فرق این سریال با آنها این است که دست روی هر موضوع با هر ملیتی بگذارد، توهین نمیکند و فرقی بین خوبها و بدها قائل میشود؛ درست برعکس بسیاری از سریالها یا فیلمها که تصویری تکبعدی و گاها وحشیانه و غیرانسانی از خاورمیانه و مردمش نشان میدهند. شخصیتهای سریال ابتر و بیخاصیت نیستند، فعالانه برای مبارزه با کثافتِ سیاست تلاش میکند، حتی اگر مجبور باشند عین سیاست، کمی به کثافت هم آغشته شوند.
هوملند اما در پایان خودش (وطن و آمریکا) را هم هدف گرفته و نقد میکند و یک بار دیگر نشان میدهد که جملهی «این کشور (آمریکا) بعد از 11 سپتامبر کوسخل شده» الکن و کلی نیست. سازمانِ اطلاعاتِ آمریکا گند میزند، توطئه میچیند و تخریب میکند، همانطوری که قبلا در دیگر کشورها کرده است و در نهایت نشان میدهد که مای مخاطب (به ازای مردم) تا به حال سرِکار بودیم! (هرچند از پیشتر میدانیم) اگر توطئهای باشد، از داخل است، اگر تخریب و پروپاگاندایی باشد، باز هم از داخل است و خلاصه اینکه نه روسیه، نه ایران و نه خاورمیانه مقصر است بلکه سریال در نهایت اعتراف میکند که بله! کرم از خودِ درخت است! هرچند سریال نیمهی پرِ لیوان را برای بازگشت باقی میگذارد و با نگه داشتن شخصیتهای مثبت و فعال مانند پیتر، ساول و کری مخاطب را امیدوار نگاه میدارد که سیاستهای یک کشور هرچه قدر هم کثیف باشند، انسانهایی وجود دارند که با آنها گلاویز میشوند و گاه کشته. این یعنی تلاش برای پس زدنِ جبههی شر توسط جبههی خیر؛ که جایش در سینمای امروز حسابی خالی است. سریال در مونولوگِ ابتدایی میگوید که «انقلاب از تلویزیون پخش نمیشود، بلکه زمانی حادث میشود تا شما طرز نگاهتان به دنیا را تغییر دهید». هوملند طرز نگاهِ شما را به دنیا و سیاستهایش تغییر میدهد، علیهِ نقد، نقد میکند، درست مانند ضدنقدها.
هوملند تنها سریالی است که به نظر من با وجود افت و خیزها و حفره و ایرادهای کم و زیاد همچنان استوار و پیشرو است؛ و چه قدر بد که چندان که لایق است تحویل گرفته نمیشود. در روزگاری که سریالهای خالهزنکی، ابرقهرمانی، فلسفینما و غیره عین مور و ملخ به جان مخاطبان افتاده است، هوملند تنها سریالی است که با وجود جدی بودن موضوع و نسبتش با موضوع، جدی گرفته نمیشود. حیف که در رسانههای رسمی نمیتوان چنین سریالی را صرفا به دلیل موضوع، نقدِ دقیقتری کرد تا هم عیوبِ آن و هم حسنات آن – که هر دو را دارد – را بررسی کرد. ولی شما اگر تا به حال آن را ندیدهاید، نصف عمرتان بر باد است. هوملند قطعا از سریالهای یکبار مصرفِ امروزی چندین پله بالاتر است.
تحلیل جالب و منطقی بود از همون فصل اول با دقت ، جزئیات این فیلم رو دنبال می کنم
به نظرم سریال خوب و قابل اعتنایی هست.
هرچند بزرگترین ایرادش؛ خصوصا در فصلهای اخیر طرح موضوعات فرعیِ زیادی هست که توانایی پرداختن بهشون و تبدیلشون به یک خردهپیرنگ حتی فرعی، از توانایی سریال خارج هست.