نقد فیلم مغزهای کوچک زنگ زده (منتشر شده در روزنامه آرمان و سایت زومجی)

مغزهای کوچک زنگ زده

نقدی نوشتم بر فیلم مغزهای کوچک زنگ زده آخرین ساخته هومن سیدی؛ یکی در روزنامه آرمان که مورخ 1397/7/22 منتشر شده است و از طریق این لینک یا ادامه مطلب می‌توانید آن را مطالعه کنید و دیگری نقد کمی مفصل‌تر است که در سایت زومجی منتشر شده است.

 نقد فیلم مغزهای کوچک زنگ زده؛ اختلال لحن

قصه پسرکی به نام شاهین (نوید محمدزاده) در یکی از حلبی‌آبادهای نامعلوم در ناکجا آغاز می‌شود. ابتدا تنها می‌بینیم که وراج است و نادان؛ دیوانه‌بازی‌هایش نیز کمی ما را می‌خنداند. در موقعیت بعدی می‌خواهد جدی و قلدر باشد و زمانی که انتظار می‌رود گوش پسربچه‌ای را ببرد، نمی‌تواند – نمی‌دانیم چطور و چرا – سپس در موقعیت بعدی با مادر، پدر و خواهرش وارد فحش و ناسزا گویی می‌شود، آن هم با دیالوگ‌های سریع و ناهمگونی که اصلا مشخص نیست، که چه می‌گوید؛ البته مهم هم نیست چون چیزی را از دست نمی‌دهیم. مجددا در موقعیت بعدی جدی می‌شود و وارد دعوایی با برادر بزرگترش، کمی بعدتر با دوستش به جایی نامعلوم رفته و وراجی‌هایش از نو آغاز می‌شود، احتمال دارد بعد از آن هم وارد موقعیتی جدی شود، شاید بعد از آن هم یک موقعیت کمدی دیگر در راه باشد.

روایتی که خواندید نه شوخی است و نه جدی بلکه فیلم‌نامه‌ی جدیدترین اثر هومن سیدی یعنی «مغزهای کوچک زنگ‌زده» است. مشکل بزرگ و اصلی فیلم‌نامه نیز همین است و در همان دقایق ابتدایی خودش را رو می‌کند؛ نشان دادن موقعیت‌های خشن کلامی با لحن کمیک و پرش به موقعیت‌های خشن با لحن جدی. این شیوه از پرش‌های مداوم میان موقعیت‌های کمیک و جدی، مخاطب را با آنچه می‌بیند و باید باور کند، دچار ابهام و اختلال می‌کند.

مثلا در سکانسی که خواهرش در حال کشته شدن است، چرا منفعل زیر پتو قایم می‌شود؟ یا هنگامی که رازش توسط شکور فاش می‌شود، چطور یکباره خشونتی بی‌اندازه از خود نشان می‌دهد؟ هر دو رفتار، خواستگاهی در شخصیت‌پردازی ندارند، برعکس آنچه که جای شخصیت‌پردازی را گرفته، موقعیت‌های صرفا بامزه و کمدی – آن هم صرفا در دیالوگ و متن –  است و اینها هیچ منشا و پرداختی از رفتارهای جدی در شخصیت را به ما نمی‌دهد؛ به بیانی دقیق‌تر فیلم موقعیت‌های خشنِ غیرجدی را به ما نشان می‌دهد و در عوض می‌خواهد از آن‌ها برای موقعیت‌های خشن جدی برداشت کند! اینطور می‌شود که جدی‌ترین لحظات فیلم، مانند قایم شدن زیر پتو یا دوان دوان فرار کردن از دست پلیس در کوچه‌ها، بیش از آنکه جدی باشد، خنده‌دار و کاریکاتوری جلوه می‌کنند.

تکلیف ما با باقی تیپ‌های فیلم به همین شکل مشخص است. از برادر کوچکی که حداکثر در دو موقعیت نه چندان جدی ظاهر شده و هیچ چیز خشنی در او نمی‌دانیم، نمی‌شود انتظار خفه کردن خواهر را داشت یا پدر و مادری که در سکانس مذکور گویی غیب‌شان زده است در حالی که تا پیش از آن، انواع و اقسام شوخی‌ها و متلک‌ها را نثار هم می‌کردند. آن همه داد و بیدادهای شلوغ و گاها کمدی، چنین اتفاقات جدی را نتیجه نمی‌دهد و مخاطب هنگام دیدن مرگ دختر، پیش از آنکه دست و پایش بلرزد مدام به این فکر می‌کند که چرا و چطور؟! مگر می‌شود از آن همه داد و هوارها و مزه‌پرانی‌های نه چندان جدی، به چنین موقعیتی جدی شیرجه زد؟ مگر می‌شود پدر امشب بر جنازه همسرش اشک بریزد و فردایش مشتی خرما را با ولع در جیب خود فرو کند؟ فیلم گویی میان لحن جدی و غیرجدی گیج است.

آنچه می‌بینیم رفت و آمد میان موقعیت‌های متعدد کمیک و جدی است و تنها چیزی که این وسط نمی‌شود درک کرد این است که فیلم می‌خواهد با این کارش به کجا برسد؟ چه چیزی را باید جدی گرفت و چه چیزی را شوخی؟ مخاطب دارد یک روایت جدی و خشن را دنبال می‌کند یا کاریکاتوری از چند تیپ دزد و لات که فقط بلدند متلک نثار هم کنند؟ مونولوگ ابتدا و انتهایی فیلم چطور؟ نکند آن هم متلک است؟ به دنیای فیلم – کدام دنیا؟ - یا چیزی بیرون از سالن سینما؟ با وجود بازی‌های درخشان فیلم – به جز نوید محمدزاده که در تیپ همیشگی‌اش درجا می‌زند – مشکل اساسی فیلم فقدان تمهیدی برای اتصال موقعیت‌های متناقض جدی و غیرجدی برای یکپارچگی روایت است؛ یعنی صرفا حضور این موقعیت‌های جدی و شوخی مشکل‌ساز نیست بلکه نحوه قرارگیری آنها در کنار هم و پرش از یکی به دیگری آن هم با ریتمی بسیار تند و نفس‌گیر، فیلم را با اختلال لحن میان کمدی و جدی مواجه می‌کند و از این رو بسیاری از اتفاقات جدی در فیلم، گویی هنوز لحنی کمیک را دارند، در نتیجه برای مخاطب هرگز جدی نمی‌شوند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد