نقد خام فیلم «مادر!» (!Mother)

در این پست به نقد اجمالی فیلم «مادر!» جدیدترین ساخته آرنوفسکی خواهم پرداخت.


"مادر!" چه قدر فیلم بد و آشفته‌ای است، مضمون زده و بسیار فریبکار، برای حمله به مغزهای رقیق و فلسفی‌زده مخاطبانی که دنبال نماد و نشانه می‌گردند.

در سینما اساسا فرامتن از متن برمیآید، به همان سادگی که کاشت باید از - و پس از - برداشت درآید، اما در فیلم مادرِ آرنوفسکی، مسیر دقیقا برعکس طی می‌شود یعنی فیلمساز به جای ساخت و جان بخشیدن به اثرش و سپس برداشتی - احیانا - فرایِ متن، با توسل به تزریق نماد و نشانه‌هایِ بیرون از دنیای فیلم - و همچنین دنیای ما - سعی در فلسفی‌نمایی دارد تا نگاشتی «از» سینما «به» فلسفه.

فیلم هر چیزی را به سان چیزی دیگر بیرون از دنیای خودش، نماد می‌گیرد نه آنکه چیزی که خودش بسازد و سپس احیانا برداشتی استعاری از آن داشته باشیم. مهمترین اشکال نیز عدم تشخص همین اجزای به اصطلاح نمادین است. مهم‌ترینش خانه است که - مثلا - نماد فرزندِ مادر است. خانه شخصیت نمی‌شود. تبدیلِ مکان به فضایی قابل حس و درک، و سپس شخصیت، میزانسن می‌خواهد. دوربین روی دست اساسا میزانسن نمی‌دهد چون نمی‌تواند. دوربین در اغلب موارد با زن خانه است و نه خانه‌اش، نه محیط و نه مکانی که تعلق به این زن داشته باشد، تعلقی که باید تعین یابد و سپس تشخص، و آنگاه نمادی و استعاره‌ای به عنوان فرزندِ این مادر، البته باز هم احیانا.
این میزان ناتوانی در دوربین، در فیلمنامه نیز وجود دارد. فیلمساز مشخص نیست در چه دنیایی زیست می‌کند که آدمهایش وحشی و ضدانسانند، دیوانه و اینچنین متعرض و گاه کمیک! اصلا به فرض هم باشند، فیلمساز کجای فیلم مختصات درستی از دنیای فیلم به ما می‌دهد؟ فیلم نه زمان دارد و نه مکانی معین، زمانش و مکانش بی‌هویت هستند و آدمهایش نیز؛ تا جایی که حرکات و رفتارهای عجیبِ آدمها در انتهای فیلم تا مرز رفتارهای زامبی‌طور پیش می‌رود و ناخواسته به جای ایجاد تنش و توهش، کمدی می‌شود. «فیلم» بیانیه و آگهی سیاسی یا فلسفی یا اخلاقی یا این و آن نیست. اینکه هر که هر برداشتی کند، متفاوت و در عین متعارض، نمیشود «فیلم». «فیلم» قصه دارد، سر دارد، ته دارد و این وسط سیری معین؛ و آدمهایی که قابل درکند و قابل تشخیص، فیلم کنش و واکنش است، از درون به برون و نه برعکس.
فیلم مادر در سینما زیست نمی‌کند بلکه ناشی از سرریز شدن عقده‌های ضدانسانیِ ذهن فیلمسازِ به اصطلاح متعرض - اعتراض به چی؟ - است و تلاش ابلهانه‌ای برای الصاقِ نماد و نشانه‌های غیرسینمایی به مدیوم سینما. فیلمساز اساسا پشت دوربین نیست، جلوی دوربین است، خودش حرف می‌زند، فیلمش اما قاصر است، از بیان و از نمایش، سرگرم کردن پیشکش.
نظرات 2 + ارسال نظر
امیرحسین شهبازی چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت 17:21 http://http

سلام آقای گروسیان
من از ۶ سالگی مجله های بازی نما و بازی رایانه رو میگرفنتم و میخوندم ( البته طبیعتا با توجه ب سن کم خیلی از مطالب رو نمیفهمیدم ) الان چند سالی هست ک دارم مطالب سایت های ایرانی و خارجی و تعداد زیادی از کانال های یوتیوب رو دنبال می‌کنم و واقعا در این ۱۵ سال کسی رو ندیدم ک ب خوبی شما نقد گیم بنویسه
ضد نقدی ک در مورد ویلچر ۳ نوشتید فک کنم بهترین نقد ( یا ضد نقد اسمش خیلی مهم نیست ) هست ک تا بحال دیدم یک نفر در مورد یک بازی نوشته
میخواستم نظرتون رو در مورد سری متال گیر سالید بدونم
و اینکه میشه ایدی تلگرامتون رو بدید هر چند الان فیلتر هست چون میخواستم نظرتون رو در مورد چند تا بازی و فیلم بدونم
کلا ب غیر از اینجا چ راه ارتباطی با شما هست؟

سلام و ممنون از ابراز لطف شما
اگر سوالی دارید میتوانید همینجا بپرسید، اگر هم قصد دارید سوالی یا موضوعی را به صورت غیرعمومی بپرسید، از قسمت تماس با من استفاده کنید. در حدی که بتوانم پاسخ میدهم.

سیاوش یکشنبه 10 دی 1396 ساعت 11:41

سلام جناب گروسیان
مطلبتونو خوندم. به شخصه به طور کلی با نظر شما موافقم ،معتقدم که
وظیفه ی فیلمساز و سینما به گونه ای هست که اثری رو تحویل مخاطب بده که در هیچ مدیوم دیگری مثل ادبیات و فلسفه نگنجه و این مدیوم ها توان اجرا و به بار نشستن این اثر رو نداشته باشن و فقط این کار از عهده سینما بر بیاد .مثل ویدیو گیم که به نظرم ژانر مترویدوانیا و آثاری مانند سولز و بلادبورن در ویدیو گیم کاری رو میکنن که نه سینما و نه ادبیات از پسش بر میان.
بگذریم به نظر میاد که فیلم مادر هم گرفتار همین مسئله شده و فیلمساز به جای اینکه با ایجاد یه فرم هنری درست بتونه مظمون خودشو برسونه،فقط میخواد بی خودی مرموز باشه و مخاطبای خودشو گیج و هاج و واج از سالن سینما بیرون برن.یه طوری شده که یه اخیرا خونده بودم که فیلم مادر اصلا طوری ساخته شده که بعد از یه مدت محدود دیدن فیلم باید یه مدت نامعلوم بری و تو اینترنت بگردی ببینی اصلا فیلم چی میخواسته بگه!!!!!
کلا به نظرم فیلم خوب آرنوفسکی همون مرثیه ای برای یک رویا بود.
ببخشید حرفم طولانی شد.ولی ای کاش متن و نقدتون کامل تر و پرجزییات تر بود .فکر میکنم اینطوری هم من و هم بقیه با دلایل و نظرات کلی تون نسبت به فیلم مطلع میشدیم

سلام
با حرفهایتان موافق هستم.
نوشتن نقدی مفصل رو در ذهن داشتم اما بعضی سیاستهای سایتهای داخلی که در اون مینویشتم و مینویسم، با جریان عامه پسند و "هر چی خارجی ها گفتند، همان درست است" همسو هستند و امکان انتشار چنین مطالبی با موانع زیادی از طرف سایت رو به رو هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد