در این پست به نقد خام و اجمالی فیلم بلید رانر 2049 خواهم پرداخت.
Blade Runner 2049
در سالهای اخیر فیلمهای سینمایی آنقدر درگیر مضمون، مفهومینمایی، دیالوگهای خفن و فلسفیبافی و به کل، درگیر متنِ روی کاغذ شدهاند که مبحث کارگردانی به کلی در فیلم فراموش میشود. یعنی به جای اینکه ماحصل یک اثر «دیدنی» شود، تنها «شنیدنی» و «خواندنی» میشود. نمونهی بارز آن فیلم «حصارها» بود که مخاطب به جای دیدن، باید گوش به شنیدن دیالوگهای آدمهای رودهدراز آن بسپارد. در مقابل اما سنگینیِ بیش از اندازهی مقولهی تصویرِ تکنولوژیزده – در مقابل تصویرِ معنادار - نیز آفتی به مراتب بدتر است به گونهی که ماحصل شاید یک اثر «تنها دیدنی» شود ولی این دیدن منجر به درک دنیای فیلم نمیشود؛ یعنی فیلم دیدنی است و زیبا، اما قابل درک و شناسایی نیست، قصه و شخصیت ندارد، دنیا ندارد و در نتیجه هویتی متعین و قابل تشخیص – و تشخص – نیز نخواهد داشت. نمونهی بارز این حالت فیلم «مدمکس: جادهی خشم» (Mad Max: Fury Road) بود، اثری که در عین داشتن کارگردانیِ بینظیرش، فاقد قصه، فاقد شخصیت و حتی فاقد موضوع نیز بود و در نتیجه فاقد ارزشی سینمایی نیز هست.
وضعیت در رابطه با فیلم بلیدرانر 2049 نیز به همین شکل است. فیلم پر است از نماهای زیبا، قابهای به اندازه و تماشایی، لانگشاتهایی که حکم یک تابلوی نقاشیِ با عظمت را دارند اما فقط همین؛ فیلم نه قصه دارد، نه شخصیت و نه مسیری که بتوان با آن موضوع و مسئله فیلم را دنبال و سپس درک کرد. فیلم به طرز کسلکننده و زجرآوری طولانی است. فیلم آنقدر طولانی میشود که پیدا کردن و دنبال کردن مسئله و آدمهای فیلم به کلی گم میشود.
وقتی شما یک کش را بیش از اندازه بکشید، آن کش نهایتا پاره میشود و دیگر همان کش قبلی را هم برای کشیدن نخواهید داشت. بلید رانر 2049 نیز آنقدر در طول روایتش کش آمده است که دیگر روایتی برای دنبال کردن باقی نمیماند. برای یک مینیپلاتِ ساده در سناریو، فیلم آنقدر دور سرش میچرخد که مخاطب مسئلهی آن مینیپلات را گم میکند و به تبع آن، مسئله کلیِ فیلم را نیز فراموش میکند.
پلاتِ اصلی فیلم در چند خط قابل تعریف است؛ آدمی که به دنبال گذشتهاش است، تصور میکند زادهی یک آدم مهم و در نتیجه قهرمان است اما در مییابد که قهرمان نیست و یک آدم معمولی است؛ همین. آن وقت این همه صغرا و کبری بافتن برای کش دادن قضیه دیگر چیست؟ فرض کنیم رابطه کازلینگ با معشوقهی هولوگرافیکش (به تقلید از فیلم Her) را از فیلم حذف کنیم؛ اصلا چرا حذف کنیم؟ زیادترش کنیم، چه فرقی به حال فیلم دارد؟ هیچ. آن نقش به اصطلاح منفی که بیشتر شبیه به یک کارآموزِ یوگا میماند که برای استراحت به استخر شخصیاش آمده را اگر داشته باشیم یا نداشته باشیم، چه میشود؟ فرقی هم دارد مگر؟ کازلینگ جز همان آب دهان مردهای که در فیلم Drive بوده، اینجا چه چیز جدیدی برای ارائه دارد؟ از ثانیه اول تا آخر صورت ساکنش عاری از حس و درک است، پس کجای فیلم باید دریابیم تضاد میان حسی و بیحسیاش شکل میگیرد؟
فیلم زیاد حاشیه میرود، حواشی که بود و نبودشان کمکی به فهم وضعیت و مسئله کلی فیلم نمیکنند. فیلم اضافه ندارد، خودش اضافه است و به کل سکانسهایش زائندند و دلیلی جز پر کردن پرده با نماهای خیرهکننده هیچ دلیل دیگری ندارند. فیلم پر است، پر از خالی، پر از نماها و شاتهای زیبا اما نه کمکی به درک وضعیت فیلم میکنند و نه دنیای آن و در نتیجه دنبال کردن قصه را – قصه؟؟ - برای مخاطب زجرآور میکنند. در بلید راندر اول که به همین اندازه ریتم کند و زجرآور پیش میرود و هیچ چیز برای درک شدن وجود ندارد، حداقل وضعیتی از آدمها و جمعیت دنیای پسامدرن و تکنولوژیزدهی فیلم به ما نشان داده میشود، اینجا اما کلا با یک گالریِ محترک از جلوههای ویژه طرفیم که آدم ندارد، جمعیتی که در این دنیا – کدام دنیا؟ - زیست دارند، ندارد، فقط چند مترسک دارد که گاه سکسی و برهنه جلوه کنند، گاه حرفهای قلمبه از دهانشان بیرون آید و گاه دوربین روی چهرههای ساکنشان مکث کند و وقت فیلم و مای مخاطب را تلف کند.
با سلام. به نظرم شما به همان عارضه ای دچار شده اید که فراستی و امثال او سالهاست بدان دچار شده اند یعنی لذت نبردن از سینمای امروز. البته منظورم این نیست که بیایید از دانکرک. بلید رانر و مادر چون منتقدان خوششان آمده تعریف کنید اما همین چندتا نقدی که از شما خواندم متوجه شدم دید غلطی به سینما دارید متاسفانه. بلید رانر کمی طولانیست درست اما قصه خاصی ندارد؟بازی خوب ندارد؟ از نظر فنی در حد اعلا نیست؟ در ضمن بحث اصلی فیلم هیچ وقت کهنه نمیشود که بتوان نادیده اش گرفت . این ژستهای منفی و گارد گرفتن ها به نظرم برای جوانی چون شما زیادی زود است
لذت در سینما از نظر من به معنای لذت در تنها در لحظه نیست بلکه یعنی حتی پس از پایان یافتن اثر نیز لذت در شما باقی مانده و در واقع اثر پس از پایان همچنان با شما کار کند. آنجاست که اثر ماندگار میشود.
هرچند فیلم بلیدرانر نیز حتی در لحظه هم نتوانست برای من لذت بخش باشد.
در رابطه با خود فیلم که در پست توضیح دادم.
خیلی از این فیلمتعریف شنیده بودم
نا امید شدم
گویا اکثر مردم فیلم هایی رو دوست دارن ک الکی پیچیده باشه و پر باشه از جملات فلسفی
هر چ قدر فیلم گنگ تر باشه بهتر
اقای گروسیان شما چند تا فیلم خوب بخواید معرفی کنید برای دیدن چی هست
و اینکه تو یکی دو سال اخیر از کدوم فیلم ها نسبت ب بقیه بیشتر خوشتون اومده
واقعیتش چند وقتی هست که بیشتر کلاسیک میبینم که اخرین کلاسیک خوبی که دیدم، فیلم "در کمال خونسردی" اثر ریچارد بروکس بود.
در فیلمهای مدرن، آثاری مثل مریخی، حیوانات شبخیز، شیر (البته فقط نیمه اول فیلم) آخرین فیلمای نسبتا خوبی هستند که دیدم.