نقد فیلم (2017) Darkest Hour

نقد فیلم Darkest Hour (تیره‌ترین لحظات)


در این مطلب به نقد فیلم جدیدترین اثر جو رایت (joe wright) یعنی Darkest Hour خواهم پرداخت.

خطر جدی که همواره در ساخت فیلم‌های پرتره محور (خصوصا تاریخی) وجود دارد، رویکرد خشک و مکانیکی فیلمساز در ساخت و پرداخت شخصیت مورد نظر است؛ در مقابل رویکردی که بار و وجه دراماتیک مضمون و شخصیت، هم توجیهِ سینمایی داشته باشد و هم به درستی از آب درآمده باشد. فیلم Darkest Hour نیز با وجود فیلمبرداریِ عالی، گریم فوق‌العاده و خصوصا ایفای نقش «گری اولدمن» که برای کسب جایزه اسکار حسابی در بوق و کرنا شد، دقیقا از همان جایی ضربه می‌خورد که اغلب فیلم‌های پرتره محورِ بد می‌خورند؛ تصویر کردن واژه‌های تاریخ بی هیچ تمهیدی دراماتیک، بدون مسئله و بدون داشتن حرفی برای زمان حال. در این فیلم به نظر می‌رسد فیلمساز تمامی وقایع و حوادث تاریخیِ پیرامون چرچیل را رو به روی خود گذاشته و برای هر کدام ما به ازای تصویری ساخته است. بنابراین آنچه که احیانا پیشتر در کتب تاریخی و صفحات ویکی‌پدیا خوانده‌ایم، این بار تنها می‌بینیم و مشاهده می‌کنیم و نه چیزی بیشتر. اینکه فلان واقعه در در فلان تاریخ و فلان محل اتفاق افتاده باشد – و یا حتی نیفتاده باشد – اینکه تقدم و تاخر این وقایع رعایت شده باشد یا نه، به حال مخاطبی که می‌خواهد پرتره چرچیل را در سالن سینما – و نه در کتب تاریخ – بشناسد، فرقی ندارد که اگر اینطور می‌بود قطعا کلمات تاریخ حق مطلب را بهتر و با جزییات بیشتری ادا می‌کردند. مخاطب آمده است تا آن وجوهی از چرچیل را بشناسد، ببیند و حس کند که کلمات تاریخ از بیان آنها عاجز است. اما آیا این مهم محقق می‌شود؟

آنچه که در فیلم از چرچیل می‌بینیم یک پیرمرد خپل و خرفت است که مدام می‌خورد، می‌نوشد، سیگار می‌کشد، غر می‌زند و نطق می‌نویسد و نطق می‌خواند. سپس در روز – و روزهای - بعدی باز هم می‌خورد، می‌نوشد و غر می‌زند. فیلم در طول فواصل تاریخی که به شکل اینفوگرافی نشان داده می‌شوند، مردی با چنین صفاتِ عامی را نمایش می‌دهد که بود و نبود چنین صفاتی فرقی به حال پرداختِ شخصیت و مای مخاطب نمی‌کند اما جالب این است آنچه که فیلم سعی دارد از آن رونمایی کند، مردی است که خیر سرش می‌خواهد جلوی هجوم آلمان‌ها را در مقابل جزیره قدرتمند و مثلا مردم درگیر در جنگِ انگلیس بگیرد. جدا؟! آن وقت کدام جزیره قدرتمند؟! پس چرا چیزی از رابطه جناب نخست‌وزیر و مردمی که ایشان به پشتوانه‌ی آنها مدام نطق می‌گوید، چیزی دیده نمی‌شود؟ کجاست چهره‌ی جنگ‌زده‌ی کشور و آدمهایش و رابطه آن با حال و هوای جناب نخست‌وزیر؟!

در طول فیلم هیچگاه متوجه نمی‌شویم چرا چرچیل بر لزوم دفاع و تسلیم نشدن اصرار دارد. یعنی مردم انگلستان تا این اندازه جسور هستند؟ اگر آری پس چرا این میزان جسارت و آمادگی که چرچیل می‌‎گوید را در میان مردم انگلستان نمی‌بینیم؟ اصلا مردم کجای این معادله قرار دارند و نقششان چیست؟ گویی چرچیل همچون فیلمساز مردم و کشور را مفروض ستون اصلی مقاومت پنداشته است بی‌آنکه زحمتی به خود دهد تا آن را نشان دهد. مسئله جنگ در تمام تاریخ – چه اروپا و چه هرجای دیگر – بنا بر ذاتش، تنش، ترس و به طور کلی کنش و واکنش خلق می‌کند. چنین کنش‌ها و واکنش‌هایی هستند که بسترِ کنتراست جدی میان نخست وزیر (به عنوان آینه‌ی تمام نمای مردم انگلستان) و مردمش خواهند شد و تنها در این حالت است که می‌توان تقابل و انتخاب میان «جنگ» و «صلح» را – آنطور که فیلم ادعا می‌کند – بین کش مکش‌های شخصی و دغدغه‌هایِ مردمیِ شخصِ چرچیل واکاوی نمود. اما ماحصل چیست؟ مردی پیر و خرفت که مدام کارهای بی‌ربط به صورت مسئله انجام می‌دهد و با همه چیز و همه‌کس تقابل دارد به جز شهر و مردمش، شهر و مردمی که اصلی‌ترین وجه نقطه‌ی دید چرچیل و تبدیل یک دغدغه‌ی شخصی به دغدغه‌ی ملی و میهنیِ مورد ادعای فیلم هستند. در فیلم همه چهره‌های تاریخی حضور دارند؛ همسر، پادشاه، فلان و بهمان نماینده، خدمه و حتی تایپیست شخصی چرچیل که بود و نبودشان بی‌تاثیر است و بی‌ربط به صورت مسئله؛ آنچه اما غایب است و لازم، کشور و چهره‌ی جنگ‌زده‌ی آن است تا مای مخاطب را به آنچه که جناب نخست‌وزیر می‌بیند و بر اساس آنها مدام نطق می‌گوید، نزدیک کند که نمی‌کند. پلانِ طولانی و اسلوموشنِ نقطه دیدِ چرچیل در اتومبیلش از مردمِ مرفه و بی‌مسئله که در شهر با آرامش قدم می‌زنند، با چنین شعارهای بلند بالایی که در دهان نماینده همین مردم چپانده شده است، ابدا همخوانی ندارد.

سکانس حضور چرچیل در مترو در واقع مهر تاییدی است بر هر آنچه که او در طول فیلم نطق کرده است؛ لزوم دفاع و تسیلم نشدن در برابر دشمن اما این مهرِ تایید بر چیزی زده می‌شود که ابدا در فیلم موجود نیست. بنابراین وقتی مردم و چهره‌ی انگلستان به عنوان پشتوانه‌ی تفکرِ جنگِ تدافعی و تسلیم نشدن در برابر دشمن در فیلم غایب است، هر آنچه که از دهان چرچیل نطق می‌شود، شعاری و الکن باقی خواهد ماند.

روایتِ تاریخی و شخصی جناب نخست‌وزیر فقید در تیره‌ترین لحظاتِ تصمیم‌گیری‌اش، در حقیقت روایتِ آدمی است که به عنوان نماینده مردم – و نماینده تفکر انگلیسی – پشتش به مردم است اما با ژستی حق به جانب رویش به دوربین بوده و از این روی، هر آنچه که فیلم به عنوان مضامین ملی و میهنی به آنها ناخنک می‌زند، تبلیغاتی، سفارشی، عقب افتاده و غیرقابل باور است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد