بررسی خام آخرین بازی‌های انجام شده (1397/3/16)

در یک ماه اخیر بازی‌های زیادی منتشر شد که البته تجربه همه آنها لازم نبود ولی دو بازی God of War و Detroit: Become Human جز مهمترین آنها بود.

در این پست صرفا به بررسی خام این دو بازی پرداخته‌ام، نقد و ضدنقد اگر فرصت شد و بستری بود، شاید در وقتی دیگر.


God of War

علت این همه شور و شوق و هایپ پیش از و پس از انتشار بازی قابل درک است. در مدت اخیر بازی‌ها یا محکوم به کپی کردن المان‌های نسل‌های قبلی هستند یا هر زمان که بخواهند ایده جدیدی را پیاده کنند، هم رخسار خودشان و هم مخاطب از بخت برگشته را قهوه‌ای می‌کنند. همچنین وجود بازی‌های متنوع مالتی پلیر آنلاین - و سبک نو رسیده‌ی بتل رویال - سبب شد تا مخاطب عطشش برای تجربه یک بازی تک نفره درست و درمان چندین برابر شود. چنین می‌شود که گاد آو وار با وجود همه نواقصش آنقدر توی چشم می‌آید که از یک بازی معمولی و مطلوب به یک ابرشاهکار تبدیل می‌شود! جدا؟

گاد آو وار بازی بدی نیست اما شاهکار هم نیست، المان جدیدی در زمینه گیمپلی ارائه نکرده است بلکه هرآنچه که پیشتر احیانا در دیگر بازی‌های هم سبک یا مشابه تجربه کردیم، اینبار به شکلی زیباتر و خوش دستتر ارائه کرده است. از گرافیک خیره کننده بازی - که به حق ستودنی است - گرفته تا پلان‌های سینمایی، همگی در خدمت زیباسازی بصری هستند اما گیمپلی؟ گیمپلی شدیدا در بعضی جاها می‌لنگد. از تنوع بسیار بسیار پایین دشمنان گرفته که حداکثر رنگشان تغییر می‌کند یا پازل‌هایی به شکل بسیار بسیار ساده‌ و گاه احمقانه - که محدود به جا به جا کردن کریستالهای آبی رنگ است - حل می‌شوند، تجربه بازی را حسابی ملال آور می‌کنند.

حضور آترئوس به عنوان سایدکیک در بازی جا نیافتده است، علت هم این است حضورش از قصه به سبب روایت، الزامی است اما حضورش در بخش گیمپلی کاملا تحمیلی و ابتر است. آترئوس جز دانشی که برای حل کردن پازل‌ها ارائه می‌دهد و یا دیالوگ‌های آب نکشیده‌اش، مطلقا چیزی برای ارائه در گیمپلی ندارد.  وقتی نشانگر بازی حضور دشمن را در پشت یا کنار شما گوشزد می‌کند، فریادهای «Watch out Father!» جز اینکه روی اعصاب بازیکن راه برود چه سودی دارد؟ محدودسازی تیرهایش به سه عدد کاملا دکوراتیو است زیرا کاربردی جدی در مبارزات ندارد که سه عدد یا سی عدد بودنش فرقی به حال بازیکن کند، آن هم وقتی که تیرها سریعا شارژ می‌شود.

اضافه کردن  Runicها نیز در بازی کاملا بیهوده است؛ علت هم آن است شیوه و استراتژی مقابله با دشمنان در اغلب اوقات ثابت است و این از تنوع پایین دشمنان نشات می‌گیرد. حتی اگر دشمنان در ظاهر متفاوت باشند، وقتی پایشان به گیمپلی می‌رسد، همگی به یک شیوه از ضربات متوالی بی حد و اندازه کشته می‌شوند؛ بدتر آنکه نحوه Execution ها نیز برای هر نوع دشمن ثابت و بی‌تغییر است! صحبت از ضربات شد، سیستم مبارزه بازی من را به شدت یاد بازی ویچر 3 می‌اندازد، ضربات سنگین و سبک به ظاهر از هم تفکیکند و علی القاعده باید از استراتژی خاصی برای استفاده از هر یک پیروی کرد ولی همه دشمنان دقیقا با ضربات نامتناهی از پای درمی‌آیند؛ پس فرقی می‌کند کدام ضربه را چه زمانی  وارد کنید؟!

از باس فایت‌ها نگویم بهتر است، بی چالش، ساده و گاه احمقانه. ترول آبی، ترول قرمز، ترول سیاه! گالریِ رنگها از ترولهای مختلف به عنوان باس در بازی حضور دارند اما مواجهه با آنها نیز فرقی هم می‌کند؟ اژدهای بازی به عنوان بزرگترین و مخوفترین باس دستش را جلوش شما می‌گذارد و می‌گوید بیا بزن! شوخی است مگر؟!

گاد آور قطعا بهانه‌اش بازی است، خودش اما سینماست و روایتی سینمایی در قالب پلان سکانس - حفره‌ها و فیلرهای قصه بماند برای خودش - اما آنچه که به عنوان گیمپلی ارائه داده است ساده است و گاه احمقانه و فکر نشده؛ همه را پیشتر در Dark Siders تجربه کرده‌ایم اینجا اما زیباتر شده و سینمایی‌تر. این توصیفات آشنا نیست؟ گاد آو وار وارثِ تفکراتِ بازی Last of us است؛ ارجعیت قصه و گرافیک بر گیمپلی. نتیجه‌اش قطعا همین می‌شود که باید به شکلی تکراری و زجرآوری بازی را پیش ببرید تا بلکه پلان‌های سینمایی بیشتری ببینید.



Detroit: Become Human

جدا از شعارهای احمقانه‌ی برون متنی که فیلم (گفتم فیلم؟ ببخشید بازی) در مورد نژاد، جنسیت و حقوق برابر می‌دهد ادعاهای بازی در خصوص مقوله آزادی و حق انتخاب در بازی نیز جالب توجه است. بازی تمامی انسان‌های دنیایش را - کدام دنیا؟ در چه زمانی؟ در چه مکانی؟ - وحشی و سادیست نشان می‌دهد و از آن طرف هرچه اندروید در بازی وجود دارد - به عنوان کاراکتر قابل بازی یا مجرمین - همگی مظلومند و لزوما باید برایشان دل سوزاند. زمانی مقوله انتخاب در یک بازی جا می‌افتد که فرصتی کاملا برابر اما قابل درک و اندازه پیش روی مخاطب قرار داده شود. تنها در این زمان است که مقوله انتخاب در بازیکن به چالش کشیده می‌شود نه آنکه یک طرفِ قضیه کاملا بدبخت و ستم‌دیده باشد و طرفی دیگر ستمگر و ظالم! کارگردان اجازه نمی‌دهد تا بازیکن خط میانِ خیر و شر را ترسیم و سپس انتخاب کند بلکه خودش بین جبهه خیر و شر در بازی خط می‌کشد، نشانش می‌دهد و سپس از تو می‌خواهد تا انتخاب کنی! ایا بازی دارد انتخاب شما را به چالش می‌کشد یا به جایتان انتخاب می‌کند؟ این دموکراسیِ انتخاب نیست، دیکتاتوری با ظاهرِ دموکراسی است.

جالب آنکه کارگردان عزیز برای جلب توجه هرچه بیشترِ این دلسوزی دست به کارهای احمقانه‌ و کثیفی می‌زند. از قهرمان اصلی و شروع کننده انقلابِ اندرویدها علیه انسانها که خود رنگین پوست است گرفته تا همه آزادی‌خواهانی که الزاما باز هم یا رنگین پوستند، یا آسیایی و یا همجنسگرا! این همه نشانه‌های برون متنی برای چیست؟ آیا جز این نیست که جناب کارگردان می‌خواهد دلسوزی و ترحم ما را - سمپاتی بماند - نسبت به آدمهای مثلا ستم دیده‌اش جلب کند؟ جلب توجه بازیکن که می‌خواهد بازی را انجام دهد واجب تر است یا رسانه‌هایی بهم زده که حسابی از مقوله‌هایی نظیر «نژادپرستی» یا «همجنسگرایی» آب از لب و لوچه‌شان می‌افتد! مارکوس خود رنگین پوست است، انقلاب می‌کند، دست به کارهای پارتیزانی می‌زند و از انبار قطعات سرقت می‌کند، چه کسی کمکش می‌کند؟ قطعا یک سیاه پوست. کارا در خانه یک انسانِ سادیست اسیر می‌شود، هنگامی که در چند قدمی کشته شدن است، باز هم یک نفر کاملا اتفاقی نجاتش می‌دهد، کی؟ یک سیاه پوست. کانر دست به اسلحه برده و به سمت دو اندروید روسپی نشانه می‌رود اما ای دل غافل! این دو هم همجنسگرا از آب درآمدند! بس است یا ادامه دهم؟ بازی آنقدر در این نشانه‌های برون متنی زیاده‌روی می‌کند گاه آدم را انگشت به دهان می‌گذارد! نکند نام «مارکوس» هم استعاره از نامی تاریخی است که خبر نداریم؟

به جز شخصیت کانر - آن هم تا اواسط بازی - باقی شخصیت‌ها خرابند و غیرقابل باور. نمی‌شود با کلوزآپ گرفتن از چهره‌ی معصوم دختربچه‌ای که بعض کرده، رابطه‌ای بر اساس مادر و دختر ساخت. نمی‌شود با چند جمله نخ نما شده‌یِ  یک پیرمرد، یک رنگین پوستِ آرام و بی‌دغدغه را تبدیل به قهرمانی کرد که قرار است انقلاب به پا  کند.

از گیمپلی بازی نگویم بهتر است، با شستن ظرف و آماده کردن صبحانه نمی‌شود گیم‌پلی ساخت. با فراهم کردن قابلیت اسکنِ محیط و سرنخ‌هایی که بازی دو دستی به شما تقدیم کرده و به جایتان استنتاج می‌کند، نمی‌شود گیمپلی کارگاهی ساخت اما می‌شود وقت مخاطب را تلف و هوشش را به سخره گرفت. دیترویت یک توهین علنی به مخاطب و مدیوم بازی است.


نظرات 3 + ارسال نظر
امیرحسین شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 20:35

گاد رو هنوز بازی نکردم اما ی سوال داشتم اینکه بازی چ قدر به سری سولز شباهت داره ایا میشه گفت گاد جدید یک دارک سواز ضعیف و بسیار اسان به اضافه ی چندین المان جدید که خوب هم از اب در نیومدن و یک گرافیک فوق العاده هست ؟ یا اینکه نه خیلی ربطی ندارن؟

تنها سیستم مبارزات گاد آو وار تلاشش نزدیک شدن به چیزی شبیه دارک سولز هست اما این تلاش بی ثمر مانده. علت این هست که سیستم مبارزات هم میخواهد هک اند اسلش و سریع باشد و هم سنگین و تاکتیکی (شبیه به سری سولز). نتیجه چیزی شده که نه این است و نه آن. طراحی بسیار ضعیف دشمنان و باسها نیز باعث شده تا سیستم مبارزه هرچه هست، نتواند خیلی خودش را نشان دهد.

سینا حسینی پنج‌شنبه 17 خرداد 1397 ساعت 07:47

ولی اقای گروسیان به نظرم فعالیت تون رو ادامه بدید
به نظرم عدم فعالیت اشخاصی مثل شما ( که الحق کارتون رو درست انجام می دید) باعث میشه بستری به وجود بیاد برای خودنمایی بچه منتقدهای بی خاصیت! حقیقتا ...فا رو نگاه کنید! طرف نقد burnout 2 رو نوشته اما دو تا از اسکرین شات ها مال دو نسخه دیگه این سری هست!!!!!!! یا مثلا برید توی ..ج..گ! مقالات شدن نوشته هایی که خوندنش شاید دو دقیقه هم طول نکشه!! بعد اسم اش هم مقاله است مثلا!!!
به نظرم فعالیت کنید, فعالیت کنید و فعالیت کنیداینطوری بستر فعالیت برای جوجه منتقدها هم کم کم از بین می ره! امیدوارم روزی برسه که نبینیم فلان سایت نوشته " با اولین نقد بازی x در کشور همراه ما باشید" یکی نیست بگه از کی تا حالا ماراتن نقدنویسی راه افتاده تو کشور

سلام و ممنون از لطف نظرتان
واقعیت این است که هر شخص حقیقی که در این حوزه به اندازه لازم خبره و کاربلد است، اگر وارد شود، منتقدین قلابی خود به خود کنار می‌روند چرا که مخاطبِ باهوش آنقدر داریم که نقد درست را از نقد غیر درست تشخیص دهد.
عبارت «ماراتن نقد نویسی» که فرمودید بسیار برازنده رسانه‌های ماست.

سینا حسینی پنج‌شنبه 17 خرداد 1397 ساعت 04:32

سلام بر استاد گروسیان
امیدوارم حالتون خوب باشه
اقا داغ دل ما رو تازه کردی... درسته من gow رو هنوز بازی نکردم اما دیگه دادم درامده بود و دائما با خودم می گفتم این سایت های ایرانی چرا نقدهاشون اینطوریه؟؟؟؟؟ یعنی یک نفر نتونسته حداقل یه دونه نقص تو بازی پیدا کنه
یاد پرسال افتادم که با چه شوقی کرش رو برای ps4 خریدم اما از تجربه هر سه عنوان اش پشیمون شدم واقعا
واقعا چه اتفاقی برای منتقدها افتاده که همش نظرات وبسایت های خارجی رو به ما دیکته می کنن
بزرگان ما هم که یا رفتن تو بازی خوار یا کلا خبری ازشون نیست
امیدوارم وضعیت بهتر بشه و منتقدهایی که با دیدن نمرات میان به بازی نمره میدن هم کمتر و کمتر
اخه یکی نیست بگه درسته دستمزد زیادی برای مقاله نویسی توی این وبسایت ها وجود نداره حالا توی منتقد بیای حرف دیگران رو بزنی مثلا پول بیشتری گیرت میاد
به هر حال دمتون گرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد